![](https://champub.ir/wp-content/uploads/2024/04/1.jpg)
![داولاتوف](https://champub.ir/wp-content/uploads/2024/04/2.jpg)
سرگِی داولاتوف
در جستجوی فراخوان زندگی
زندگی سرگِی دوناتوویچ داولاتوف، که در جستجوی خلاقیت و پر از تناقض سپری شد، نسبتاً کوتاه بود. او در سال 1990 در سن 48 سالگی درگذشت. با اینحال این زندگی کوتاه، به دو دوره تقسیم می شود: قبل از مهاجرت و بعد از آن.
داولاتوف در 3 سپتامبر 1941 در شهر اوفا در شرق روسیه به دنیا آمد، جایی که خانواده او در آغاز جنگ جهانی دوم به آنجا منتقل شده بودند. مادرش ارمنی و پدرش یهودی بود و هر دو قبل از جنگ بخشی از صحنه هنری لنینگراد بودند (مادرش بازیگر بود و پدرش کارگردان تئاتر). در سال 1944 خانواده به لنینگراد نقل مکان کردند.
سرگِی داولاتوف تا سن 37 سالگی در کشور زادگاهش، اتحاد جماهیر شوروی زندگی میکرد و مجبور بود فشارهایی را که مخالفان ایدئولوژیک او بر او وارد میکردند، تحمل کند، زیرا هر آنچه را که مینوشت “از نظر ایدئولوژیک خصمانه” اعلام میکردند. سرگِی داولاتوف دوره دوم زندگی خود را در ایالات متحده گذراند و در آنجا به دلیل آثار ادبی خود به شهرت رسید. داولاتوف در طول زندگی خود سعی کرد شغلی را پیدا کند که خواستار او باشد. او بخش بزرگی از زندگی خود را در لنینگراد گذراند و در آنجا زبان و ادبیات خارجی خواند و هر دو بار ترک تحصیل کرد.
استفاده از تجارب اردوگاه در نویسندگی
برای خدمت سربازی فراخوانده شد .در آنجا به نگهبانی از اردوگاههای جنایی منصوب شد. او نوشت که دنیایی که در آن زمان او را احاطه کرده بود وحشتناک بود. آن دنیا جنبه دیگری از زندگی را برای نویسنده فاش کرد که بعداً در رمان اردوگاه زندانی خود به نام منطقه از آن استفاده کرد. شغل او به عنوان خبرنگار روزنامه، و بعداً به عنوان راهنما، تجربهای غنی برای او به ارمغان آورد. او از آن در رمانهای «سازش» و «تپههای پوشکین» استفاده کرد.
در اتحاد جماهیر شوروی منتشر نشد
از تلاشهای متعدد او برای انتشار کتابهایش در اتحاد جماهیر شوروی هیچ نتیجهای حاصل نشد. آندری آریف، منتقد ادبی، دوست داولاتوف، توضیح داد که این اتفاق به این دلیل رخ داده است که در داستانهای داولاتوف زندگی روزمره در پس زمینه صحنههای خلق شده توسط داولاتوف کسلکننده به نظر میرسید.
دلیل دیگر، به گفتهی این منتقد، این بود که مخالفان نویسنده نمیتوانستند احساسات شدید او را برای هر چیزی که در زندگی از نظر آنها پوچ بود ببخشند. شخصیتهای او از بسیاری جهات عجیب بودند، اما شخصیت داشتند.
طنز او مانند چاپلین بود و آثارش سرشار از کمدی، کنایه، عشق و شفقت بود.
مهاجرت به غرب
در سال 1976 داستانهای سرگِی داولاتوف در سه مجله غربی “زمان”، “ما” و “قاره” منتشر شد و به همین دلیل از اتحادیه روزنامهنگاران اخراج شد. نویسنده این خبر را با آرامشی طعنهآمیز دریافت کرد. او سه ماه قبل از مرگش نوشت که با نگاهی به گذشتهی بینشاطاش متوجه شد که خوششانس است، زیرا نخستین نمایش ادبیاش برای حدود ۱۵ سال به تعویق افتاد و آثار اولیهاش، که بعداً شرمندهاش شد، روشنایی روز را ندیدند. پس از تأمل طولانی تصمیم دردناکی برای مهاجرت گرفت.
در سال 1978 او اتحاد جماهیر شوروی را ترک کرد و سال بعد از طریق اتریش وارد ایالات متحده شد. او در نیویورک زندگی می کرد و در آنجا روزنامه لیبرال The New American را منتشر میکرد و مجری رادیو Svoboda (رادیو آزادی) بود. او زندگی میکرد، کار میکرد و به موسیقی جاز گوش میداد که عاشق آن بود.
![داولاتوف](https://champub.ir/wp-content/uploads/2024/04/3.jpg)
![داولاتوف](https://champub.ir/wp-content/uploads/2024/04/Asset-83-1024x1024.jpg)
دختر خارجی
یکی از بهترین رمانهای او که در ایالات متحده نوشته شده است، «دختر خارجی» است که در آن داولاتوف محیط خود را به وضوح به تصویر میکشد، که معمولاً از آن به عنوان مهاجران روسیهی «موج سوم» یاد میشود.
روابط، درگیریها و مشکلات شخصیتهایش را به خوبی میدانست. او نوشت که پنج سال است که همه چیز را وارونه انجام میدهد و نمیتواند به آن عادت کند.
او به این ترتیب به تفاوتهای زندگی در روسیه و زندگی در ایالات متحده اشاره کرد و به این واقعیت اشاره کرد که دو کشور در نیمکرههای مختلف قرار دارند. زندگی داولاتوف در ایالات متحده آسان و بیدغدغه نبود. با این حال او این فرصت را داشت که بدون فکر کردن به عواقب، آن چیزی را که میخواست بنویسد و از این فرصت نهایت استفاده را کرد. در طول دوازده سالی که در ایالات متحده زندگی کرد، محبوبیت او افزایش یافت. او دوازده کتاب به زبان روسی منتشر کرد که از آن زمان به 29 زبان ترجمه شده است.
ژوزف برادسکی شاعر ، که در سال 1987 برنده جایزه نوبل ادبیات شد، از ستایشگران بزرگ داولاتوف بود. برادسکی زمانی گفت: «او تنها نویسنده روسی است که آثارش تا آخر عمر خوانده خواهد شد.»
و همینطور نوشت: نکته تعیینکننده لحن او است که هر عضو یک جامعه دموکراتیک میتواند آن را تشخیص دهد: فردی که اجازه نمیدهد خود را در نقش یک قربانی قرار دهند، که نسبت به آنچه او را متفاوت میکند وسواس ندارد.
انتشار آثار
آثار داولاتوف در نهایت در سال 1989 در روسیه منتشر شد و محبوبیت او تقریباً به جایگاه مذهبی رسید.
داولاتوف برنده جایزهای از باشگاه قلم ایالات متحده شد و آثارش در نیویورکر منتشر شد و او را به دومین نویسنده روسی بعد از ولادیمیر ناباکوف تبدیل کرد که در این مجله معتبر ظاهر شد.
پس از انتشار مقاله، کورت ونه گات به داولاتوف نوشت: «سرگِی داولاتوف عزیز! من هم دوستت دارم اما تو قلبم را شکستی. من در این کشور به دنیا آمدم و بدون ترس در طول جنگ به آن خدمت کردم، اما هنوز نتوانستهام حتی یک داستان خود را به نیویورکر بفروشم. و حالا شما بیایید، و – بنگ! – داستان شما یکباره منتشر میشود. من از شما و کارتان انتظار زیادی دارم. تو استعدادی داری که حاضری به این کشور دیوانه بدهی. خوشحالیم که اینجا هستید.»
![داولاتوف](https://champub.ir/wp-content/uploads/2024/04/4.jpg)
من میخواهم فقط به چخوف تشبیه شوم
سرگِی داولاتوف قبل از مهاجرت شروع به نوشتن کتاب کرد، اما برخلاف نویسندگانی مانند سولژنیتسین و برادسکی، آثار او قبل از تبعید منتشر نشدند. داولاتوف مهاجرت کرد تا به یک مرد حرفهای ادبیات تبدیل شود و افتخار میکرد که به هدف خود رسیده است. او یک دنیای ادبی برای خودش خلق کرد که میتوان متنی از آن را به قول شاعر معروف آمریکایی والیس استیونز بیان کرد: «دنیا پوچ است و مردم کسلکننده.»
«من میخواهم زندگی کنم تا روزهایی را ببینم که وطن آبرومند ما به مترسک جهان تبدیل شده است». این عبارت را سرگِی داولاتوف در مقاله خود در سال 1982 نوشت و این روزهای تولد دوبارهی ادبیات رنجکشیده ما خواهد بود.
او به طرز بیرحمانهای در سال 1990، درست یک سال قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در سن 48 سالگی، قبل از اینکه بتواند در تحسین گسترده هموطنان خود غوطهور شود، درگذشت، و بدون اینکه فرصتی برای بازدید از میهن خود یا ثبت تغییراتی که به سرعت در حال انجام بود، داشته باشد.
منبع: russiapedia (از مقالهی روسهای برجسته: سرگِی داولاتوف)