بولگاکف؛چگونه پسر یک متخصص الهیات پزشک شد و سپس نویسنده؟

بولگاکف
بولگاکف

میخائیل بولگاکف در سال‌های مدرسه:

بولگاکف

پزشک روستایی و معتاد به مورفین:


در طول جنگ جهانی اول، بولگاکف به عنوان پزشک در خط مقدم کار میکرد. سپس برای کار در یک بیمارستان روستایی کوچک در منطقه اسمولنسک فرستاده شد. بولگاکف تجربیات خود و برخی قسمت‌های سرگرم‌کننده از تمرین پزشکی‌اش را در مجموعه داستان کوتاه،  یادداشت‌های یک پزشک جوان (1925) شرح داد. او که هنوز بسیار بی‌تجربه بود. مجبور بود به تنهایی با موارد دشوار متعددی دست و پنجه نرم کند: چرخاندن جنین در رحم، درمان تومور چشم کودک، کشیدن دندان و غیره. گاهی حتی مجبور می‌شد سری به کتاب درسی بزند. در سال 2012، کل جهان در مورد دفترچه یادداشت بولگاکوف شنیدند، زیرا در یک فیلم اقتباسی بریتانیایی نقش اصلی را دنیل رادکلیف بازیگر هری پاتر ایفا کرد. 

بولگاکف

عکسی از سریال «یادداشت‌های یک پزشک جوان»

بولگاکف

این مجموعه همچنین شامل خط داستانی کوتاه “مورفین” است. به بیان دقیق، بخشی از مجموعه اصلی دفترچه یادداشت‌های یک پزشک جوان نیست. داستان خاطرات یک پزشک روستایی را روایت می کند که به طور تصادفی معتاد به مورفین می شود. او تعریف می کند که چگونه تحت تأثیر مواد مخدر دچار توهم می شود و در این حالت بیمار، تحولات انقلابی را در کشور مشاهده می کند. او که نمی تواند با وابستگی ویرانگر خود به مورفین کنار بیاید، تصمیم می گیرد به خود شلیک کند.

جنگ داخلی و آغاز فعالیت ادبی

در کیف، بولگاکف یک مطب پزشکی خصوصی افتتاح کرد که در آن عمدتاً بیماری های مقاربتی را درمان می کرد. هرج و مرج و راهزنی در شهر كه در اثر انقلاب و جنگ داخلي ایجاد شده بود. فضای متشنجی حاكم کرده بود. قدرت سیاسی در شهر چندین بار دست به دست شد و مردم محلی اغلب خود را با احکام مختلف و غیرمنتظره ایالتی مواجه می‌دیدند.

بولگاکف
بولگاکف

گارد سفید

بولگاکف فضای آن وقایع و زندگی خانواده اش را در رمان گارد سفید توصیف کرد . خانواده‌ی تحصیل‌کرده توربین تلاش می‌کنند تا شیوه زندگی معمولی خود را حفظ کنند، زیرا دنیا در اطرافشان خراب می‌شود. افسران سفید در خانه آنها مهمان هستند و خود توربین‌ها در کنار سفیدها به جنگ داخلی می پیوندد. همدردی بولگاکف نیز با سفیدها بود – چیزی که او متعاقباً پنهان نکرد. در پایان جنگ داخلی، بولگاکف به عنوان پزشک در قفقاز خدمت کرد (جایی که برای اولین بار شروع به نوشتن کرد). او گفت که انگیزه خلاقانه اش مدت ها با او بوده است. و پس از تمام اتفاقات و تحولاتی که از سر گذراند. پزشکی را کنار گذاشت و خود را وقف نویسندگی کرد. در ابتدا او در یک روزنامه محلی کارهایش را منتشر کرد و سپس متوجه شد که باید به مسکو برود.

نوشتن در روزنامه‌ها و مجلات

در سال 1921 بولگاکف شروع به انتشار در روزنامه ها و مجلات پایتخت کرد. او مقاله‌های طنز، طرح‌ها و گزارش‌های روزنامه‌نگاری را ارائه داد. او به ویژه با روزنامه کارگران راه آهن گودوک که بخش طنز قوی داشت و همچنین ایلیا ایلف و یوگنی پتروف، میخائیل زوشنکو و دیگر طنزپردازان و طنزپردازان مهم آن دوره را منتشر می کرد، همکاری نزدیک داشت. اولین رمان او، گارد سفید ، سرانجام در سال 1925 و همچنین داستان های کوتاه او در یک مجله ادبی منتشر شد. بولگاکف پس از کشف پیش‌نویس رمان « قلب سگی»، طنزی هجوآمیز از نظام جدید شوروی و مرد جدید شوروی توسط پلیس مخفی، برای بازجویی احضار شد.

با این حال، به طرز معجزه آسایی، او مشمول هیچ مجازاتی نشد و دست نوشته ها بازگردانده شدند (اما این اثر تنها برای اولین بار در سال 1987 در دوره پرسترویکا منتشر شد.)

بولگاکف
بولگاکف

نمایشنامه نویس و تماس تلفنی استالین:

اشتیاق واقعی بولگاکف تئاتر بود. او نمایشنامه روزهای توربین را بر اساس رمان گارد سفید برای تئاتر هنری مسکو (MKhAT) نوشت. اجرای بسیار موفقی داشت و خود استالین چندین بار آن را دید (حتی آن را از ممنوعیت نجات داد).

ممنوع‌شدن

در دهه 1930، ابرهای طوفانی روی بولگاکف جمع شدند. طنز ظریف او از سیستم اجتماعی شوروی نظام را به مقابله واداشت.
 تحکیم اقتدار استالین و نظم جدید مستلزم نهایت وضوح و واقع گرایی از نویسندگان بود که انتظار می رفت ویژگی های مثبت قدرت شوروی را منعکس کنند.
 نمایشنامه های بولگاکف عملاً در همه تئاترها ممنوع شد. بولگاکف تجربه دشوار گشت و گذار در تئاترهای مختلف را برای به نمایش گذاشتن نمایشنامه جدیدی در رمان تئاتری (1936) توصیف کرد. که تصویری کنایه آمیز از دنیای تئاتر و ادبی شوروی در دهه 1930 ترسیم می کند. اکثر شخصیت ها از نمونه های اولیه واقعی الگوبرداری شده است. این رمان ناتمام در دهه 1960 منتشر شد.
در دهه 1930، بولگاکف به سختی می‌توانست زندگی خود را تأمین کند: آثار او منتشر نمی‌شد و نمایشنامه‌هایش به صحنه نمی‌رفت. او با ناامیدی حتی نامه ای به دولت نوشت و یا اجازه مهاجرت یا فرصت کار در تئاتر را خواست. بلافاصله پس از آن، او تماس تلفنی از خود استالین دریافت کرد، که طبق خاطرات همسر بولگاکف، یک سوال ترفندی مطرح کرد: «چی، واقعاً از دست ما اینقدر مریض و خسته شدی؟» این سوال بولگاکف را غافلگیر کرد، اما او پاسخ داد که یک نویسنده نمی تواند در زمانی که از وطن خود دور باشد، اینقدر خلاقانه کار کند. 
استالین به او توصیه کرد. که برای کار در MKhAT درخواست بدهد: «فکر می کنم آنها با بردن شما موافقت خواهند کرد.» طبیعتاً، پس از آن تماس، بولگاکف شغلی، البته به عنوان دستیار کارگردان صحنه، به او واگذار شد، که برای  فردی در جایگاه او نقش تا حدی پست بود. اما مهم این بود که او حالا می توانست کار کند و درآمد کسب کند.

بولگاکف
بولگاکف

بولگاکف مرشد و زندگی واقعی او با مارگاریتا

بولگاکف بیش از 10 سال را صرف نوشتن رمان خود مرشد و مارگاریتا کرد. کار روی آن به سختی پیش رفت و نویسنده علاوه بر این متوجه شد که امید چندانی برای انتشار آن وجود ندارد. نوشتن رمانی درباره مسیح در دوره قدرت الحادی شوروی از همان ابتدا کاری محکوم به شکست بود.  این رمان برای اولین بار پس از مرگ، (بیش از 20 سال پس از نگارش)، و با حذفیات قابل توجهی که توسط سانسور به آن تحمیل شده بود. منتشر شد.

یلنا سرگئیونا، که گویی الهام‌بخش مارگاریتا است. برای اطمینان از انتشار رمان و حفظ میراث بولگاکف تلاش زیادی کرد. او برخی از آثار ممنوعه او را برای انتشار بعدی به غرب فرستاد – تا از فراموشی یا تخریب یا تصرف آنها توسط KGB جلوگیری کند. امروزه، مرشد و مارگاریتا یک رمان بسیار محبوب است. و در سراسر جهان شناخته شده است. در واقع، بسیاری از روس‌ها آنقدر آن را دوست دارند که به راحتی می‌توانند جملات و بخش‌هایی از رمان مشهور را نقل قول کنند.

بولگاکف