شناختنامه‌ باریس پاسترناک

پاسترناک

زندگی‌نامه

باریس لئونیدوویچ پاسترناک (1890-1960) یکی از بزرگ‌ترین شاعران روسیه پس از انقلاب است. او در یک خانواده برجسته یهودی متشکل از لئونید پاسترناک هنرمند نقاش و پیانیست روزالیا کافمن که قبل از ازدواجش استاد سابق انجمن موسیقی امپراتوری روسیه در شاخه اودسا بود، متولد شد و در مسکو بزرگ شد و زندگی کرد. تحصیلات پاسترناک در یک سالن آلمانی در مسکو آغاز شد، او به مدت شش سال از سال 1904 تا 1910 با الکساندر اسکریابین در کنسرواتوار مسکو آهنگسازی خواند.

سه رویداد برای رشد معنوی شاعر آینده بسیار مهم بود: آشنایی با مسیحیت، اشتیاق به موسیقی و فلسفه. والدین عهد عتیق را برایش خواندند و دایه روسی مخفیانه پسر را به کلیسای ارتدکس برد.
اولین سرگرمی خلاقانه پاسترناک، همراه با طراحی، موسیقی بود.
پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان (1906)، در دانشگاه مسکو تحصیل کرد. از دانشکده حقوق به دانشکده تاریخ و فیلولوژی رفت (در سال 1913 فارغ التحصیل شد). پاسترناک در اینجا تحت راهنمایی G. G. Shpet با پدیدارشناسی هوسرل آشنا شد . در آوریل 1912 با سرمایه اندک والدین خود به ماربورگ رفت تا نزد رئیس نئوکانتی‌ها، هرمان کوهن، تحصیل کند. در آنجا او این فرصت را پیدا می‌کند که به عنوان یک فیلسوف حرفه‌ای به حرفه خود ادامه دهد، او به مدت یک ترم در دانشگاه ماربورگ آلمان در رشته فلسفه تحصیل کرد. اما تحصیل در فلسفه را متوقف می‌کند و به میهن خود باز می‌گردد. “وداع با فلسفه” – این کلمات اکنون بر روی پلاک یادبود خانه‌ی در ماربورگ نوشته شده است، جایی که دانش‌آموز ناشناسی که زمانی به یک فرد کلاسیک مورد احترام بین‌المللی تبدیل شد، زندگی می‌کرد.

مسیر خلاقانه‌ی باریس پاسترناک

در حدود سال 1909 ترجمه ریلکه را آغاز کرد. اولین بار در گلچین “غزل” (1913؛ 5 شعر) اشعارش به چاپ رسید. سپس در سال 1913، پاسترناک اولین کتاب اشعار خود “دوقلو در ابرها”  را منتشر کرد و بعد از آن  “بر فراز موانع” (1917) منتشر شد. شاعر با بازگشت به این اشعار، حذف و تصحیح بسیاری از چیزها، و اضافه کردن آن‌هایی که بعداً در نشریات ظاهر شد، دوازده سال بعد مجموعه جدیدی را  با همان نام  «بر فراز موانع» منتشر کرد؛ نوعی حسابرسی با گذشته.

در سال 1913، در محفل ادبی موساژه، پاسترناک گزارشی با عنوان «سمبولیسم و ​​جاودانگی» خواند، جایی که برنامه یک آگاهی جدید و پساسمبولیستی در حال ظهور بود.

در دهه 1920-1930پاسترناک آثار دیگری را منتشر کرد با این حال، نثر پاسترناک که در زمان حیات او منتشر شد، مورد توجه معاصرانش قرار نگرفت. اما اشعار او به طور فزاینده‌ای معروف شد. در اولین کنگره نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی، ن. بوخارین حتی آن را با شعر مایاکوفسکی به عنوان «تبلیغات منسوخ» مقایسه کرد.

دلایلی برای این وجود داشت، اگرچه خود پاسترناک قاطعانه با ارتقاء او به “تخت ادبی” مخالف بود. “تولد دوم” در کتاب سال 1932 منتشر شد.

پاسترناک و انقلاب

پاسترناک از انقلاب فوریه که تزار نیکلاس دوم را سرنگون کرد، استقبال کرد، او، مانند بسیاری از اعضای روشنفکر، برخی عقاید آرمانگرایانه داشت که انقلاب اکتبر روشنگری و آزادی هنری را به ارمغان خواهد آورد، اما به زودی از ظلم و خشونت انقلاب اکتبر ناراضی شد.

طبیعتاً در طول جنگ بزرگ میهنی ، پاسترناک نتوانست خود را از سرنوشت روسیه جدا کند. در ماه‌های اول نبردها، او اشعار میهن پرستانه‌ای نوشت: “قصه ترسناک” ، “بوبیل” ، “پستگاه” ، بعدا – “مرگ یک درنده” ، “برنده” و… پس از تخلیه به چیستوپول در اکتبر 1941 و پس از بازگشت به مسکو در اوت 1943، او با تیمی از نویسندگان عازم جبهه بریانسک شد.

در سال 1916، پاسترناک سفری به اورال داشت و برداشت‌های آن زمان در رمان دکتر ژیواگو ظاهر شد. در دوره 1917-1921، او بر روی ابیات استعاری کار کرد که بعداً آن‌ها را در مجموعه «خواهر من، زندگی» که در سال 1922 منتشر شد گردآوری کرد. پاسترناک تولد شاعرانه واقعی خود را تابستان 1917 – زمان خلق کتاب “خواهر من زندگی” می‌دانست. آزمایش شاعرانه او با تصویرسازی، و اصطلاح‌های محاوره‌ای گاه و بی‌گاه، فوراً او را به مقام شاعر بزرگ مدرن در میان معاصران روسی خود رساند.

کودکی لیووِرس

در سال 1922 باریس پاسترناک با اوگنیا لیری ازدواج کرد و آن‌ها به آلمان رفتند و تا سال 1923 در آنجا ماندند. پاسترناک نسخه جدیدی از «خواهر من، زندگی» و چهارمین کتاب شعرش، «مضامین و تغییرات» را منتشر کرد. پاسترناک همچنین روی شعری اتوبیوگرافیک و چند داستان کوتاه کار کرد که آن‌ها را در مجموعه کتاب «کودکی لیووِرس» (1922) منتشر کرد. در سال 1923، او برای مدت کوتاهی با LEF (جبهه چپ هنر) ارتباط داشت، اما او به عنوان یک همسفر ادبی شناخته شد، کسی که فعالانه از بلشویک‌ها حمایت نمی‌کرد.

ترجمه

پسر پاسترناک اوجنی در سال 1923 به دنیا آمد.
ازدواج او با اوگانیا لیری در سال 1931 به هم خورد.
سال 1931 به قفقاز سفر کرد و در میان شاعران گرجی دوستانی پیدا کرد. در همان سال، که از وحشیگری ترور استالین شوکه شده بود، و از ارزش‌های کمونیستی سرخورده بود، در سال 1931 زندگی نامه ای غیرمتعارف را نوشت.
در سال 1932، زمانی که اتحادیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی، گروه‌های هنری مستقل را منحل کرد و بسیاری از همکاران و دوستانش در وحشت و پاکسازی‌های استالینیستی ناپدید شدند، پاسترناک “آمادگی خود را برای شرکت در زندگی ادبی رسمی نشان داد”.
هنگامی که انتقاد از آثار او آشکارا خصمانه شد، پاسترناک از انتشار شعر خود ترسید، اما هنر خود را با خواسته‌های سیاسی دولت تطبیق نداد. او به جای آن شروع به کار ترجمه کرد.
در سال 1935 ترجمه‌هایی از برخی از شاعران گرجی منتشر کرد و متعاقباً درام‌های اصلی شکسپیر، چندین اثر گوته، شیلر و دیگران را ترجمه کرد. دستاوردهای اصلی ترجمه او فاوست گوته (1953) و ماریا استوارت شیلر (1958) بود. 

دکتر ژیواگو

در سال‌های 1945-1955 او روی تنها رمان منثور خود دکتر ژیواگو کار کرد. در زمستان 1945/46، پاسترناک اجرای طرح اصلی رمان “دکتر ژیواگو” ( با عنوان اولیه – “پسران و دختران”) را آغاز کرد.

این رمان شامل 40 سال تاریخ روسیه، دو جنگ جهانی، سه انقلاب، جنگ داخلی، فجایع اشتراکی‌سازی، پاکسازی روشنفکران، ارتش و نخبگان سیاسی شوروی و قحطی می‌شود.باریس پاسترناک اشعار خود را در کتاب گنجانده و آن‌ها را به شخصیت اصلی یوری ژیواگو نسبت می‌دهد که “آلتر ایگوی تقریباً معاصر و جزئی نویسنده” است.

جایزه نوبل

 دهه 1950 به دوران آزمایشات سختی برای نویسنده تبدیل شد. رمان دکتر ژیواگو که برای انتشار در مجله نوی میر پیشنهاد شده بود، توسط سردبیران رد شد. زمانی که دکتر ژیواگو تکمیل شد، هر شاعری که برنامه سیاسی نداشت یا درگیر تفکر انتقادی شوروی نبود به عنوان یک خائن سیاسی تلقی می‌شد. تشکیلات به شدت علیه پاسترناک بود و رمان او را ضد شوروی می‌دانست. دکتر ژیواگو که در روسیه رد شد توسط ایزایا برلین به غرب قاچاق شد و ابتدا در سال 1957 به زبان ایتالیایی و سپس در سال 1958 به انگلیسی منتشر شد و تنها در سال 1988 در مجله ادبی روسی نووی میر به صورت سریالی منتشر شد.

در همین حال، در اکتبر 1958، این کتاب به خاطر «دستاورد مهم پاسترناک هم در شعر غنایی معاصر و هم در زمینه سنت بزرگ حماسی روسی» جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.
با این حال، آزار و اذیت نویسنده هم در محافل رسمی ادبی و هم سیاسی آغاز شد. پاسترناک تهدید به اخراج شد او که نمی‌توانست خود را خارج از روسیه تصور کند از دریافت جایزه خودداری کرد.
روزنامه‌ها و افکار عمومی شوروی کارگران و روشنفکران در تهدیدهای آرام و مطالب لفاظی پر سر و صدا به اتفاق آرا باریس پاسترناک را به دلیل تولید «تهمت شیطانی بر جامعه شوروی» محکوم کردند.
جمله معروف یکی از نامه‌ها «من پاسترناک را نخوانده‌ام، اما او را محکوم می‌کنم» در نهایت به یک شوخی تلخ تبدیل شد و وضعیتی را منعکس می‌کرد که توده‌ای از مردم که مطیعانه دست‌های خود را برای محکوم کردن آنچه در کتاب بود بلند کرده بودند، هرگز آن را نخوانده بودند.

پایان کار

بوریس پاسترناک زندگی خود را در یک تبعید مجازی در یک جامعه هنرمند در Peredelkino در نزدیکی مسکو به پایان رساند. این شاعر پس از سکته قلبی، به گفته کارشناسان پزشکی، بر اثر سرطان ریه در سال 1960 درگذشت. او در روستای پردلکینو در منطقه مسکو به خاک سپرده شد. در سال 1989 پسر پاسترناک مدال جایزه نوبل پدرش را در استکهلم پذیرفت.